مطالعات فضای مجازی و ارتباطات

ساخت وبلاگ

میانِ من و پرنده

میانِ پرنده و درخت

میانِ درخت و آسمان

فاصله است

میانِ چشمانِ من و آینه

میانِ آینه و اندوه

میانِ آینه و لبخند

فاصله است

من نامِ دیگرِ تو را که همه جا هستی، دریافته‌ام

نامِ دیگرِ تو، "فاصله" است

مرضیه خلقتی

۶ اسفند ۱۴۰۲، صبح یک روز برفی

مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 14:28

بیشتر آدمها دوست دارند بتوانند کلمات را به نحوی تاثیرگذار به کار ببرند و گاهی برخی این رویا را دارند که با کلمه‌ها بتوانند صلح، عشق و شادمانی بیشتری به جهان و انسان‌ها ببخشند. داستان «واژه فروش» ایزابل آلنده، مجالی برای فکر کردن به این ایده‌ها و رویاها فراهم می‌کند.شخصیت اصلی داستان دختری به نام «بلیسا» است که در شرایط سختی زندگی می‌کند. او تا 12 سالگی هیچ هنری جز «مقاومت در برابر گرسنگی و خستگی» ندارد. شرایط خشکسالی و باران‌های سیل آسا بسیاری از مردم از جمله چهار خواهر و برادر او را به کام مرگ کشیده است.بلیسا راهی جنوب می‌شود تا در شرایط بهتر، دست‌کم زنده بماند. در میانه راه او با دیدن صفحه یک روزنامه که تا آن زمان هیچ چیزی راجع به آن نمی‌دانسته، «فن نوشتن را کشف می‌کند» و وقتی در می‌یابد «کلمات بی آنکه اربابی داشته باشند راه خود را به دنیا پیدا می‌کنند»، حرفه‌ی «واژه فروشی» را برای خود انتخاب می‌کند در عین حال او کار دیگری هم نمی‌داند و اگر کلمه فروش نشود باید فاحشه یا کلفت شود. واژه فروشی از نظر او دست‌کم محترمانه‌تر به نظر می‌رسید.شاید این سوال پیش بیاید که مگر حرفه‌‌ی "واژه فروشی" وجود دارد؟به نظرم آنچه در کتاب تحت عنوان «واژه فروشی» مطرح می‌شود یک جورهایی همان «تولید محتوا»‌ی امروزی است البته تولید محتوای تاثیرگذار نه هر محتوایی؛ اما یک تفاوت مهم دیگر هم در کار بلیسا وجود دارد و آن اینست که بلیسا به برخی افراد دو کلمه «جادویی» ویژه آن فرد هم یاد می‌دهد.دقیقا بر اساس همین نکته است که می‌توانیم این کتاب را در «سبک رئالیسم جادویی» دسته‌بندی کنیم.بلیسا که دیگر به واژه فروشی شناخته شده است، مورد توجه کلنل جنگجو و مخوف ناحیه قرار می‌گیرد.. کلنل از اینکه هر جا وارد می‌شود همه مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:48

مقدمهدر کتابِ «خاطرات یک آدمکش»، نوشته‌ی «کیم یونگ ها»، دست‌نوشته‌های مردی 70 ساله را می‌خوانیم که به آلزایمر پیشرفته مبتلاست. او در خاطرات خود به قتل‌های سریالی اعتراف می‌کند و خود را یک آدمکش می‌داند؛ اما از همان ابتدا سوالاتی در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود:چقدر می‌توان به دست‌نوشته‌های فردی مبتلا به آلزایمر و اعترافات او به قتل اعتماد کرد؟ آیا او واقعا یک قاتل حرفه‌ای است که بی‌رحمانه افراد زیادی را کشته؟ یا دست‌کم برخی از قتل‌ها و رخدادها، تصورات ذهنی انسانی درگیر با بیماری آلزایمر است؟این همان نقطه تعلیقی است که نویسنده به خوبی در داستان گنجانده و مخاطب را به خواندن داستان تا انتها تشویق می‌کند.شخصیت محوری و راوی داستان "کیم بیونگ سو" مردی 70 ساله است؛ اگرچه شخصیت‌های فرعی دیگری نیز در دست‌نوشته‌های پیرمرد مورد اشاره قرار می‌گیرند اما هیچکدام محوریت نمی‌یابند و فقط اثر ارتباط با آنها در احساسات، افکار و کنشهای شخصیت اصلی نمود می‌یابد.شیوه‌ی روایت ذهنیمخاطب در این داستان، از طریق نوشته‌های پیرمرد، ساکن دنیای ذهنی او می‌شود و هر کنش، موقعیت یا شخصیت دیگری را از صافی ذهن او می‌شناسد؛ بر این اساس می‌توان این داستان را در دسته‌ی داستان‌هایی با شیوه‌ی «روایت ذهنی» قرار داد؛ اما ویژگی خاص این روایتِ ذهنی، فراموشکار بودن راوی است و کتاب از این نظر یک جنبه‌ی متمایز با کتابهای مشابه دارد.یک بیمار مبتلا به آلزایمر چگونه خاطراتش را می‌نویسد؟از نکاتِ جالب توجه داستان که جدا از بعد جنایی آن مطرح است، توانایی نویسنده در همراه کردن مخاطب با ذهن فردی مبتلا به بیماری آلزایمر از طریق «نانوشته‌»های اوست. به عبارت دیگر، نویسنده با ایجاد پرشها و فواصلی برای نوشتن رخدادها و خاطرات، مخاطب را متوجه ا مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:48

تولستوی در کتاب «سونات کرویتسر» راوی حسادت مردی به همسرش است و مثل همیشه به خوبی کشمکش‌ها و وسوسه‌های درونی انسان‌ها را روایت می‌کند.شخصیت اول داستان نگاه نسبتا بدبینانه‌ای به رابطه زنان و مردان دارد. او که خودش پیش از ازدواج روابط متعددی با زنان داشته، غریزه جنسی را امری پلید می‌داند و باور دارد که این «شهوت حیوانی» است که آدمها را به ازدواج سوق می دهد. او قادر نیست وجوه دیگری از آنچه «عشق» نامیده می‌شود و تمایلات انسانی‌تری را که در رابطه زن و مرد وجود دارد دریابد. وقتی این داستان را می‌خوانیم این سوالات پیش می‌آید که آیا واقعا ازدواج فقط برای رفع شهوت است؟ آیا چیزی به نام عشق واقعا وجود دارد؟ یا عشق صرفا همان کششهای غریزی میان دو جنس است؟ معنای عشق چیست و چه چیزهای دیگری می‌تواند میان یک زن و مرد برای سالها کنار هم ماندن و خیانت نکردن به یکدیگر مطرح باشد؟ آیا روابط جنسی پیش از ازدواج موجب نگاه بدبینانه (مانند شخصیت اصلی داستان) به ازدواج می‌شود؟ و آیا رهایی از این نگاه ممکن است؟ و ...نکته دیگر کتاب که به نظرم جالب آمد این است که در کتاب تلویحا و از زبان شخصیت اصلی داستان، ابژه جنسی تلقی شدن و نگاه ابزاری به زن نقد می‌شود.روایت داستان دو لایه دارد. لایه اول از منظر یک شنونده است که در واگن قطار نشسته و مرد دیگری (شخصیت اصلی) دارد داستان زندگیش را برای او بازگو می کند. لایه دوم روایت شخصیت اصلی داستان است که درباره زندگی زناشویی و احساساتش صحبت می‌کند. در واقع لایه دوم شبیه روایت اول شخص می‌شود اما در عین حال تولستوی به مخاطب اجازه می‌دهد فقط زندگی آن شخص را با کلمات خود آن شخص دریابد و با برگشت‌هایی که به موقعیت شنونده بیرونی دارد، انگار مدام به ما خاطر نشان می کند که ما فق مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1402 ساعت: 14:54

«دیوانه‌تر از همه، کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را می‌بینند که در خود نمی‌بینند». این جمله‌ی پایانی داستانِ «شیطان» اثر تولستوی است؛ تلنگری در پایانِ داستان، تا به خودمان بیاییم و ببینیم در تمام این 93 صفحه‌ی نسخه کاغذی یا 2 ساعت و 14 دقیقه صوت داستان که داشتیم شرح وسوسه‌های «یِوگِنی» جوان را می‌خواندیم؛ چقدر و چطور او را قضاوت کردیم؟ آیا او را در مقابل وسوسه‌هایش انسانی ضعیف دانستیم؟ و سرزنشش کردیم؟ و آیا اگر خودمان در شرایط مشابه قرار داشته باشیم بهتر از او عمل می‌کنیم؟تولستوی در داستانِ «شیطان»، وسوسه را در قالب جدالی پیوسته میان نیروی وجدان (ملامتگر) و نیروی شیطان (وسوسه‌گر) مطرح می‌کند و موضوع این جدال شهوت و میل جنسی است.«شیطانی» که تولستوی از آن سخن می‌گوید، همان نیروی وسوسه‌گر درون است که در رفت‌وآمدی پیوسته و در بزنگاه‌های خاص میل به ارتکاب گناه را افزایش می‌دهد، توجیه‌گر اعمال فرد می‌شود و گاهی او را به اعمالی که در شرایط عادی انجام نمی‌دهد وامی‌دارد.تصویری از تولستوی (۱۸۲۸-۱۹۱۰)یوگنی ؛ انتخاب‌ها و وسوسه‌هایوگنی ۲۶ساله و برادرش پس از درگذشتِ پدر ثروتمندشان، متوجه می‌شوند که دارایی زیادی برایشان باقی نمانده و به جز بدهی‌های پدر که باید پرداخت کنند تنها یک ملک و یک کارخانه در یک روستا باقی‌مانده. یوگنی می‌داند که اگر بخواهد آن را نگه دارد و شرایط را رونق دهد باید در همان جا ساکن شود. پس به همراه مادرش در روستا مستقر و تا حدودی هم به کسب‌وکارشان رونق می‌دهند.اما مسئله از اینجا آغاز می‌شود که یوگنی از 16 سالگی با انواع زنان رابطه داشته و تصورش این بود که این کار هیچ‌وقت به عیاشی و هرزگی نکشیده، واله و شیدای کسی نشده بود و بیمار هم نشده است؛ پس می‌تواند این مسیر ر مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 60 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 12:04

داستان کوتاه «دشمنان» اثر آنتوان چخوف تلنگری است بر رابطه تنگاتنگ غم‌ها و خودخواهی‌های انسان.روایت غم‌های واقعیچخوف دو شخصیت اصلی را در داستان در تعامل با هم قرار می‌دهد:پزشکی که 5 دقیقه پس از درگذشت تنها پسرش، درحالی‌که بسیار غمگین است، سر یک دوراهی قرار می‌گیرد: پیش همسرش بماند و به او دلداری دهد یا بر بالین بیماری برود که ممکن است جانش را از دست بدهد.شخصیت دیگر مردی است که گمان می‌کند همسرش دارد جانش را از دست می‌دهد و پی دکتر آمده. مرد موفق می‌شود پزشک را قانع کند تا غم خود را حداقل برای یک ساعت نادیده بگیرد و بالای سر همسرش بیاید. در واقع او از پزشک می‌خواهد غم خود را فدای غم او کند.مخاطب تا این بخش داستان درمی‌یابد که هر دو آنها گرفتار غمی واقعی و موجه هستند. ازدست‌دادن کودک و احتمال ازدست‌دادن همسر هر دو غم‌ها و نگرانی‌هایی واقعی هستند. غم‌هایی که هنوز فریب و خودخواهی به آنها راه نیافته است.عکس آنتوان چخوفتولدِ خودخواهیدر ادامه داستان هر دو شخصیت در وضعیتی قرار می‌گیرند که احساس فریب‌خوردن، نادیده‌گرفته‌شدن و بی‌اهمیت شدن می‌کنند.عصبانیت ناشی از این حس‌های جدید، غم آنها را تشدید کرده و آنها را خودخواه می‌کند. هر کدام فقط خودش را در نظر می‌گیرد و غم و اندوه خودش را بزرگ می‌بیند. جملاتی که هر کدام در آن لحظات بر زبان می‌آورند ناشی از احساس غم توام با خودخواهی و نیاز به درک شدن است که وقتی این نیاز برطرف نمی‌شود تحقیر و قضاوت نابجا هم به میان می آید. هیچ‌کدام ازآنها مقصر مستقیم و اصلی عصبانیت طرف مقابل نیست اما این موقعیت آن‌قدر سریع شکل می‌گیرد که آنها را در تقابل با هم قرار می‌دهد.«آن‌ها هیچ‌گاه در عمرشان، حتی در حالت دیوانگی، آن همه حرف‌های ناروا، ظالمانه و بی‌معنی بر مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 63 تاريخ : شنبه 9 ارديبهشت 1402 ساعت: 15:42

میچ آلبوم نویسنده داستان «سه‌شنبه‌ها با موری» بخشی از زندگی واقعی خود و استادش موری را در این کتاب نوشته است. تمرکز کتاب بر روزهای پایانی زندگی موری است که میچ و موری به گفتگو درباره معنای زندگی از منظر استاد می‌نشینند.موری استاد جامعه‌شناسی است و به دلیل ابتلا به بیماری ASL ماه‌های پایانی زندگی‌اش را می‌گذراند. میچ دانشجوی خوب و صمیمی استاد در سال‌های دانشجویی‌اش بوده و بین آنها نوعی دوستی و علاقه متقابل برقرار است. میچ مدت‌ها بعد از فارغ‌التحصیلی، در میانه شلوغی کار و زندگی خودش، از طریق یک برنامه تلویزیونی، متوجه بیماری و حال بد استاد و بیماری‌اش می‌شود و از آن به بعد هر سه‌شنبه نزد او می‌رود.در این کتاب از همان اوایل داستان، متوجه طرح کلی داستان می‌شوید و در واقع لو رفتن داستان درمورد آن خیلی معنایی ندارد؛ اما آنچه می‌تواند به کتاب ارزش بیشتری ببخشد گفتگوهایی است که میان میچ و استادش موری درباره موضوعات مختلفی همچون عشق، ترس، پیری، کار، ازدواج، خانواده، فرهنگ و... در جریان است.قرارگرفتن این دو شخصیت در کنار هم کمک می‌کند که داستان جذاب‌تر شود. در یک سو پیرمردی (موری) قرار دارد که در حال مرگ است و پر از اشتیاق به زندگی و عشق و ارتباط است؛ و در سوی دیگر میچ، مرد نسبتاً جوانی است که زندگی و شغل موفقی به معنای متعارفش دارد؛ اما چندان از زندگی لذت نمی‌برد و همه چیز برایش عادی است.دل‌کندن و انقطاع به این معنی نیست که نگذاری تجربه‌ای به درونت نفوذ کنه. بلکه بر عکس، اجازه می دی تا عمیقاً به درونت نفوذ پیدا کنه. فقط این طوریه که به دل‌کندن می‌رسی.پیرشدن فقط فرسوده‌شدن نیست، بلکه رشدکردن هم هست.زاویه دیدبخش عمده داستان از زاویه دید میچ (نویسنده) روایت می‌شود که حجم کمتری از آن مربو مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 19:01

«چه دغدغه‌های حقیری داری ای انسان غفلت زده و بی‌بنیاد!».داستان کوتاه «تمساح» اثر «داستایوفسکی» با این جمله آغاز می‌شود و می‌توان این جمله را عصاره و جان کلام این داستان دانست. کتاب، طنزی سیاه دارد که در آن موقعیت‌ها و گفتگوهایی معمولی، پیرامون رخدادی غیرمعمولی در جریان است.رخدادی غیرعادیطبعاً اگر شخصی توسط تمساحی بلعیده شود، رخدادی دردناک خواهد بود که احتمال زنده‌بودن آن شخص متصور نیست؛ اما در این داستان، داستایوفسکی صحنه طنزش را چنین برپا می‌کند که ایوان - یک کارمند دولتی - که همراه همسرش از تمساحی بازدید می‌کند، بلعیده می‌شود؛ اما در کمال ناباوری، پس از مدتی صدای ایوان از شکم تمساح شنیده می‌شود و ظاهراً حال او خوب است.واکنش‌های عادی به رخدادی غیرعادیچند دسته واکنش به این رخداد غیرعادی در داستان شاهدیم:واکنش معقول: تنها یک نفر چنین واکنشی دارد که همان شخص راوی یعنی آشنای خانوادگی ایوان است. او وقتی این رخداد را می‌بیند شگفت‌زده می‌شود و در حد خودش تلاش می‌کند تا راهی برای نجات ایوان و زنده خارج‌کردنش از این وضعیت ناگوار بیابد. او تنها کسی است که متوجه واکنش‌های غیرمعقول سایرین می‌شود.واکنشی که این رخداد را سرگرم‌کننده می‌بیند: بعدازاین حادثه، مردم که در جریان قرار می‌گیرند برای دیدن تمساح و انسان داخل شکم او به عمارت تیمچه (محل نگه‌داری تمساح توسط تمساح دار آلمانی) می‌روند و برای دیدن این رخداد، هزینه می‌کنند و عملاً به رونق کار تمساح دار و به طور غیرمستقیم جذب سرمایه خارجی کمک می‌کنند.واکنش‌هایی خودخواهانه و منفعت‌طلبانه: همسر ایوان، خود ایوان، تمساح دار، روزنامه‌ها و همکاران ایوان اگرچه هر کدام نگاه متفاوتی به رخداد دارند؛ اما همه این نگاه‌های مختلف را می‌توان در ویژگی خود مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1402 ساعت: 18:14

داستان «مرگ ایوان ایلیچ» نوشته لئو تولستوی کتابی کوچک است؛ حوالی 100 صفحه حجم دارد؛ اما در این کتاب کوچک ما در مواجهه با یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های هر انسانی قرار می‌گیریم: ترس از مرگ.رخدادی که هرگز عادی نمی‌شودایوان ایلیچ - شخصیت اصلی داستان - فردی معمولی است. معمولی ازاین‌جهت که تقریباً انگیزه‌ها، امیال و مشکلاتی مشابه عموم انسان‌ها دارد: تحصیل، ازدواج، موفقیت شغلی، مشکلات در روابط با همسرش، ارتباط با همکاران و دوستان و...این فرد معمولی در مواجهه با یک رخداد معمولی از منظر عموم، یعنی بیماری و مرگ قرار می‌گیرد. در نگاه غالب، مرگ برای دیگران رخدادی معمولی است؛ چنان‌که در مجلس ختم ابتدایی داستان شاهد چنین نگاهی هستیم که مرگ برای دیگران تصور می‌شود و نه خود فرد؛ یا در گفتگوهای خانواده ایوان به چنین نگاهی پی می‌بریم. اما نکته اینجاست که مرگ با وجود تکراری شدن و رخ‌دادن هرروزه‌اش برای انسانها، برای خود فرد هرگز تجربه‌ای معمولی نیست.تولستوی دست ما را می‌گیرد و ما را به روزهای مواجهه با مرگ ایوان ایلیچ نزدیک می‌کند؛ به احساساتش، به انکار و عصبانیتش، به مقصر دانستن دیگران، به یادآوری برخی خاطرات و رفتارهایش، به فرایند تدریجی پذیرش و.... این مواجهه نزدیک، عادی بودن مرگ در ذهن را حداقل برای دقایقی زیر سؤال می‌برد.مرگ از «غریب»ترین و «قریب»ترین اتفاقات زندگی انسان است. اگر در زندگی شخصی‌‌تان لحظه یا موقعیتی مانند لحظه وقوع یک حادثه که می‌توانسته منجر به مرگ شود یا مثلاً بیماری سختی که احتمال مرگ را در پیش داشته یا مواردی مشابه را از سر گذرانده باشید، بهت لحظه رویارویی با مرگ و حجم واقعی بودن آن را نمی‌توانید فراموش کنید. به نظرم تولستوی هم در بیان واقعیت مواجهه با مرگ موفق است.مرگ، جویای مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1402 ساعت: 20:59

«پیرمرد و دریا» اثر همینگوی بیش از هر چیز این نکته را در ذهنم پررنگ کرد که چگونه می‌توان کوچکترین امیدها را زنده نگه داشت، تمام تلاش خود را کرد، سرسخت بود و در لحظه مواجهه با رخدادها شجاعانه عمل کرد.پیرمردِ داستان، یک ماهیگیر کوبایی است که به گفته خودش، «ماهگیر زاده شده همانطور که ماهی، ماهی زاده شده است». او در آن مقطع از زندگیش که همینگوی بر آن نور افکنده، 84 روز است که هیچ ماهی‌ای صید نکرده است. جامعه محلی او را بخت برگشته می‌داند، اما او که به امید گرفتن ماهی در تلاش بعدی یعنی در روز هشتاد و پنجم است می‌گوید: «هشتاد و پنج عدد خوش یمنی است».اگرچه طرح داستان راجع به گرفتن ماهی توسط پیرمرد است اما من ترجیح می‌دهم ساختار داستان را در دو بخش «پیش از صید ماهی» و «پس از صید ماهی» تفکیک کنم زیرا می‌خواهم بر اهمیت بخش دوم را که برای خودم پررنگ تر بود، تاکید کنم.پیش از صید ماهیشرح ماجرا- در هشتاد و پنجمین روزی که پیرمرد موفق به صید ماهی نشده، مثل همه ماهیگیران صبح زود راهی دریا می‌شود. پسرکی که پیش از این نزد او کار می کرده شب قبل برایش طعمه ماهی آورده است. پیرمرد تنها به دل دریا می‌زند و مسیری دورتر را انتخاب می‌کند. بالاخره ماهی بزرگی، به قلاب پیر مرد گیر می‌کند، چند روز طول می‌کشد که پیرمرد بتواند آن ماهی بزرگ را بکشد.شخصیت سرسخت پیرمرد - مخاطب شخصیت پیرمرد را در این بخش از داستان و در کشاکش صید ماهی بیشتر می شناسد و متوجه می شود که او مردی با تجربه و سرسخت است که هیچ چیز حتی دست چنگوله شده، آسیب‌های مختلف به دستها و گردن و کمرش که ناشی از فشار ریسمان‌هاست و طولانی شدن و سختی کار او را منصرف نمی‌کند.مسئله‌ای که به خواسته بدل می شود- از ابتدای داستان متوجه می‌شویم که پیرمرد مدت ط مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...ادامه مطلب
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 23:46