ماهیِ بزرگِ همینگوی

ساخت وبلاگ

«پیرمرد و دریا» اثر همینگوی بیش از هر چیز این نکته را در ذهنم پررنگ کرد که چگونه می‌توان کوچکترین امیدها را زنده نگه داشت، تمام تلاش خود را کرد، سرسخت بود و در لحظه مواجهه با رخدادها شجاعانه عمل کرد.

پیرمردِ داستان، یک ماهیگیر کوبایی است که به گفته خودش، «ماهگیر زاده شده همانطور که ماهی، ماهی زاده شده است». او در آن مقطع از زندگیش که همینگوی بر آن نور افکنده، 84 روز است که هیچ ماهی‌ای صید نکرده است. جامعه محلی او را بخت برگشته می‌داند، اما او که به امید گرفتن ماهی در تلاش بعدی یعنی در روز هشتاد و پنجم است می‌گوید: «هشتاد و پنج عدد خوش یمنی است».

اگرچه طرح داستان راجع به گرفتن ماهی توسط پیرمرد است اما من ترجیح می‌دهم ساختار داستان را در دو بخش «پیش از صید ماهی» و «پس از صید ماهی» تفکیک کنم زیرا می‌خواهم بر اهمیت بخش دوم را که برای خودم پررنگ تر بود، تاکید کنم.

پیش از صید ماهی

شرح ماجرا- در هشتاد و پنجمین روزی که پیرمرد موفق به صید ماهی نشده، مثل همه ماهیگیران صبح زود راهی دریا می‌شود. پسرکی که پیش از این نزد او کار می کرده شب قبل برایش طعمه ماهی آورده است. پیرمرد تنها به دل دریا می‌زند و مسیری دورتر را انتخاب می‌کند. بالاخره ماهی بزرگی، به قلاب پیر مرد گیر می‌کند، چند روز طول می‌کشد که پیرمرد بتواند آن ماهی بزرگ را بکشد.

شخصیت سرسخت پیرمرد - مخاطب شخصیت پیرمرد را در این بخش از داستان و در کشاکش صید ماهی بیشتر می شناسد و متوجه می شود که او مردی با تجربه و سرسخت است که هیچ چیز حتی دست چنگوله شده، آسیب‌های مختلف به دستها و گردن و کمرش که ناشی از فشار ریسمان‌هاست و طولانی شدن و سختی کار او را منصرف نمی‌کند.

مسئله‌ای که به خواسته بدل می شود- از ابتدای داستان متوجه می‌شویم که پیرمرد مدت طولانی است که ماهی صید نکرده پس مسئله اینست که آیا او در روز هشتاد و پنجم بالاخره موفق به این کار می‌شود یا نه. اما از آنجایی که قلاب به دهان ماهی بزرگ گیر می‌کند دیگر این مسئله نه تنها حل شده که حالا صید ماهی بزرگ تبدیل به خواسته مشخص پیرمرد می‌شود.

حریفی که «برادر» و «هم صحبت» است- حریف شخصیت اصلی داستان یعنی پیرمرد همین ماهی است. در عین حال او حریف به معنای مرسومش نیست. یک دشمن یا یک ضدقهرمان نیست. او هم مانند پیرمرد دارد به کاری که برایش آفریده شده، می‌پردازد. او برای زندگی می‌جنگد، پیرمرد ماهیگیر برای ماهیگیری. این حریف، دوست پیرمرد است، مخاطب تنهایی‌ها و مونولوگهایش، هم صحبتش. پیرمرد چند باری او را با نام «برادر» خطاب می‌کند در عین حال چاره‌ای جز صید او نمی‌بیند.

«پیرمرد گفت: «ماهی! دوستت دارم و برات احترام بسیار قائلم، اما قبل از این که روز به پایان برسه تو رو می‌کشم»
«ماهی، من در کنارت می‌مانم تا بمیرم»
«کاش می‌توانستم به طریقی به این ماهی غذا بدهم، آخر او برادر من است. اما باید او را بکشم و برای این که بتوانم او را بکشم، باید قوی و زورمند باشم»

اجرای نقشه صید- پیرمرد، مجموعه اقداماتی برای صید ماهی به کار می‌برد و ماهی هم در مقابل پیرمرد برای رهایی مبارزه می‌کند و در نهایت پیرمرد پیروز می شود و ماهی را شکار می کند. ما اینجا یک نقطه اوج در داستان داریم و احساس پیروزی پیرمرد برای مخاطب بعد از آن مدت زمان طولانی صبر، تلاش و رنج خوشایند است.

«پیرمرد با خود اندیشید: خیر. او می‌خواهد مرا هم بکشد. اما تو حق داری که این گونه رفتار کنی. برادر، من تا به حال ماهی عظیم تر، زیباتر یا آرام تر و نجیب تر از تو ندیده ام. بیا مرا بکش، مهم نیست چه کسی، چه کسی را بکشد.»
«درحالی که سر بر لبه دیواره قایق داشت خطاب به چوب قایق گفت: ذهن مرا روشن و شفاف بگردان. من پیری خسته ام اما این ماهی را که برادر من است کشته ام و حالا باید کار بردگان را بکنم.»

پس از صید ماهی

این بخش پس از صید ماهی را در بر می‌گیرد زمانی که پیرمرد تلاش می کند این صید بزرگ را به ساحل برساند و در این مسیر با مشکلاتی مواجه می‌شود.

به گمانم اگر ماجرا به صید ماهی و موفقیت پیرمرد ختم می‌شد، این داستان تا این حد، مشهور و محبوب نبود. این بخش هیجان و کشمکش بیشتری دارد.

پس از اینکه پیرمرد ماهی را صید می‌کند، حالا ماهی شکار شده نه حریف که در واقع موجودی نیازمند حمایت است و حالا باید پیرمرد نقش حامی او را ایفا کند، او را مقابل خطرات حفظ کند و برای حفظ بقایای بدنش مبارزه کند. هر اتفاقی برای بدن مرده او پیرمرد را ناراحت می‌کند. در این قسمت با وجه شکست ناپذیر شخصیت اصلی بیشتر آشنا می‌شویم.

«پیرمرد گفت: "اما آدم برای شکست ساخته نشده. یه آدم می تونه نابود بشه اما نمی تونه شکست بخوره»

کشمکش برگشت به خانه که به پایان می‌رسد، پیرمرد دوباره به نقطه آغازین داستان بر می‌گردد اما او دیگر پیرمرد سابق نیست او تجربه‌ای دارد که پیش از آن نداشته است.

ریتم داستان

موقعی که داستان را می‌خواندم از سرعت رخدادهای بخش پیش از صید خسته شدم و حس می‌کردم بیش از حد طولانی و یکنواخت شده. اما وقتی داستان را تا انتها خواندم نکته‌ای به نظرم رسید. این بخش از داستان آهسته‌تر است چون قرار است صبر و تحمل و سرسختی پیرمرد را نشان دهد، اما پس از صید ماهی، ما شتاب بیشتر و هیجان بیشتری را در سیر داستان شاهدیم و دقیقا آنجا قرار است که بر شجاعت و مبارزه جویی بیشتر و خستگی ناپذیری پیرمرد تاکید شود. در واقع به نظرم رسید این ضرباهنگ آرام و تند می‌تواند مرتبط با خصوصیاتی از شخصیت پیرمرد باشد که قرار است با آن روبرو شویم.

نکته دیگر تضاد است. با تضاد ریتم تند و کند ما بخش انسانی تر و نرم تر ماهیگیری را در مقابل بخش سخت تر و مبارزه جویانه تر آن واضح تر متوجه می‌شویم.

نویسندگی همینگوی

چند ویژگی در این داستان به نظرم رسید:

  • بیان ساده و به حد کفایت
  • پرداخت غیرمستقیم به احساسات و عواطف شخصیت و تاکید بر بیان آنها در دیالوگ یا مونولوگ
  • جزئیات و تسلط بر رخداد و محیط آن (ماهیگیری، دریا و ... )

پ.ن:

  • برای لو ندادن داستان جزئیات بیشتری از بخش پس از صید ننوشتم ...
  • کتاب سال 1952 منتشر شده است. جایزه پولیتزر را در سال 1953 دریافت کرده و از دلایل عمده دریافت جایزه ادبی نوبل در سال 1954 دانسته شده است.

مطالعات فضای مجازی و ارتباطات ...
ما را در سایت مطالعات فضای مجازی و ارتباطات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cyberstudy0 بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 23:46